-
قصه ظهر جمعه........
جمعه 21 اسفندماه سال 1388 10:53
سلام. خوبین؟ وای چقدر دلم براتون تنگ شده بخدا.وقتی کامنتاتون میخونم خیلی خوشحال میشم از اینکه هنوز به یادم هستین. من معذرت میخام که نتونستم بهتون سر بزنم. پیشاپیش عید و بهتون تبریک میگم و امیدوارم سال پر از خیر و برکت و شادی در کنار خانوادتون داشته باشین.التماس دعا( متاهلا یادشون باشه که یه روزی مجرد بودند ـ کاملا غیر...
-
سبز شدن زحمات من........
پنجشنبه 22 بهمنماه سال 1388 15:52
بعد از یک هفته کاری بالاخره امروز وقت کردم چادرم و بشورم!!! شبها وقتی میام از بس خستم بیهوش میفتم کنار بخاری(آتشکده عشق)!! واسه عملی کردن این تصمیم خیلی ریاضت کشیدم و با خودم مشاوره کردم! اما بیشتر از اون خجالت کشیدم که با این چادر برم بیرون. چادرم و شستم انداختم رو بند. جاتون خالی مامانی امروز آش پخیده بود ( رفتیم تو...
-
کار........
سهشنبه 13 بهمنماه سال 1388 14:18
سلام. خوبین؟ اومدم بگم تا اصلاع ثانوی من نیستم. میرم سر کار!!!(البته با این وضعیتی که من دارم سر یک هفته بیرونم میکنه). اگه دلتون برام تنگ میشه برام کامنت بزارین!!!
-
شب جمعه ها.......
یکشنبه 4 بهمنماه سال 1388 22:06
از وقتی آقاجونم فوت شد با دایی هام تصمیم گرفتیم هر شب جمعه غذا بپزیم و ببریم اونجا دور هم بخوریم. هر کی یه غذایی میپزه و رستوران خانگی راه انداختیم.(مردا چشم میزنند شب جمعه بیاد و غذاهای متنوع بخورند). دیشب من این غذا رو پخیدم. وقتی گذاشتم تو سفره همه کلی ذوقم و کردند مریم مریم گفتند(ای شیکموها). منم تریپ پلک برداشته...
-
الناز خوبم...........
سهشنبه 29 دیماه سال 1388 13:00
سلام به همگی. خاستم بگم واسه دوستم دعا کنید الان تو کماست. باورم نمیشه الناز خوبم برات دعا میکنم ایشالا که هر چه زودتر سلامتیت و بدست میاری.دوستت دارم النازجونم.
-
دومین امتحان..........
سهشنبه 22 دیماه سال 1388 18:31
امروز17/10 دومین امتحانم و دادم. درجه مخوفیت این یکی کمتر از قبلی بود. پسره کنار دستم برگشته به دوستش میگه مهدی رشته من چی بود؟ دوستشم حسابی براش مایه گذاشت و گفت هوا فضا!!!!!!پسره گفت یادمه یه مدیریت داشت. نداشت؟ دوستشم گفت: همون دیگه مدیریت صنعتی هوا فضا!! یکی از مراقبا دقیقا بالای سرهمین هوافضایی ایستاده بود. وقتی...
-
اولین امتحان.........
سهشنبه 15 دیماه سال 1388 11:04
سلام به همگی. دیروز اولین امتحانم و دادم .از بس این درس سخت بود . خیلی از بچه ها نیومده بودند. فقط دو ردیف صندلی ها پرشده بود. وقتی برگه ها توزیع شد چشما ی همه گرد شد . فقط 8 تا تستی داشت و 5 تا تشریحی. همه از جمله خوده من به امید تستی ها اومده بودیم که با شکست درسی مواجه شدیم. 5 تا از تستی ها. رو با امدادهای غیبی...
-
السلام علیک یا ابا عبدالله...
یکشنبه 6 دیماه سال 1388 16:28
فرا رسیدن ماه محرم را به همه عاشقان تسلیت میگویم. التماس دعا... الان نوشت: تا دیروز فکر میکردم جای من ته جهنمه. ولی با این حرمت شکنی دیروز به خودم امیدوار شدم. یعنی خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاک بر سرشون با این کثافت کاریشون. مسلمونی که حرمت امام حسین و نگه نداره حرمت هیچی چیز و نگه نمیداره....
-
شب یلدا....
سهشنبه 1 دیماه سال 1388 18:32
سلـــــــــــــــــــــــــام به همگی. حالتون خوبه؟ خاستم شب یلدا رو به همتون تبریک بگم. بقیه میوه ها توسط افراد خودی تخریب شد. فقط همین دو تا سالم موندند. جاتون خالی شب یلدا به من که خیلی خوش گذشت. شما چطور؟!
-
برنامه ریزی دقیق درسی....
دوشنبه 16 آذرماه سال 1388 11:21
با نزدیک شدن امتحانایپایان ترم غم عجیبی راسر وجودم و فرا گرفته . اما این ترم تصمیم گرفتم طبق برنامه ریزی دقیق!!! درس بخونم و موفق بشم!!!!!!!!! اگه من از یک هفته پیش روزی 100 صفحه درس میخوندم میتونستم تا اخر این ماه 4 تا از 6 تا کتابام و تموم کنم. 2 تا کتابامم هر کار کردم نشد تو برنامم جا بدم .نشد دیگه.چیکار کنم؟! تازه...
-
شرح دانشگاه من....
چهارشنبه 4 آذرماه سال 1388 11:25
شرح دانشگاه: کویر لوت و تصور کن با همون وسعت و عظمت. تنها تفاوتش اینه که وسط کویر یه ساختمون 3 طبقه ساختندواسمش و گذاشتند دانشگاه (تازه اونم اگه وجود خارجی داشته باشه و سراب نباشه) . قدیما که فیلم وسترن زیاد می دیدم یادمه تو کویر حداقل یه کاکتوس پیدا میشد اما اینجا دریغ از یه علف خشک تا جایی که چشم کار میکنه بیابونه...
-
مریم خطر....
دوشنبه 18 آبانماه سال 1388 09:16
سلام همون طوری که میبینید بچه وبلاگ(3 ساله) من و حذف کردند. در واقع تمام خاطراتم از بین رفت. خیلی حیف شد.. اما اگه واقعا این کارش عمدی نبوده و قلبا پشیمون شده من میبخشمش. جزای کارش رو هم خدا داد. قربون خدا برم وقتی دلم شکست گفتم الهی دستش بشکنه. دو روز بعدش خیلی اتفاقی دیدم دو نفر در مورد حذف وبلاگ من حرف میزنند که...
-
جواب نامه شما.
چهارشنبه 13 آبانماه سال 1388 16:12
سلام اقای.. خوشحالم از اینکه به اشتباهت پی بردی.اما باورم نمیشد همشهری خودم همچین کاری کرده باشه.سیستم های کافی نت اهورا کاملا مجزاست. پس چطور شما....؟!! ایشالا که دستتون هر چه زودتر خوب میشه(گفتم نفرینم میگیره).در ضمن سعی کنید تو خیابون گریه نکنید.... و اما در مورد وبلاگ: شما اول پسوردم و عوض کردین و بعد از چند روز...
-
پست اول
دوشنبه 11 آبانماه سال 1388 22:18
سلام الهی بمیره اونی که من و هک کرد وبلاگم و حذف کرده. دستت بشکنه چقدر حسودی بخدا . من ادرس هیچکدوم از دوستای قبلم و ندارم هر کدومتون اومدین به وبم ادرستون و بزارین تا من لینکتون کنم. مهم نیست تمام دست نوشته هام و دارم از اول دوباره مینویسم. مطمئن باش نفرینم میگیره