دست نوشته های جلب مریم
دست نوشته های جلب مریم

دست نوشته های جلب مریم

شب جمعه ها.......

از وقتی آقاجونم فوت شد با دایی هام تصمیم گرفتیم هر شب جمعه غذا بپزیم و ببریم اونجا دور هم بخوریم. هر کی یه غذایی میپزه و رستوران خانگی راه انداختیم.(مردا چشم میزنند شب جمعه بیاد و غذاهای متنوع بخورند).

دیشب من این غذا رو پخیدم. وقتی گذاشتم تو سفره همه کلی ذوقم و کردند مریم مریم گفتند(ای شیکموها). منم تریپ پلک برداشته بودم 4 تا اینور 4 تا اونور. 

 

داییم کنارم نشسته بود زد رو پام و گفت همه استعدادات و به کار بگیر تا خودم یه شوهر خوب برات پیدا کنم(مثلا داشت گول مالیم میکرد). من که خجالتی. گفتم دایی قول میدی؟! اینقدر بلند خندید گوشم درد گرفت.

گیر داده بودن به خالم(1 ما ه از خودم بزرگتره) که هفته دیگه نوبت توا شکوفا بشی!!!! خاهرم گفت پس کی نوبت شما آقایونه که شکوفا بشین؟! که با تشویق بسیار خانوما مواجه شد. اما اونا گفتند هر کی اول ماه شد شب جمعه اونوقت شکوفا میشیم.(فرض توهم پولی)

نظرات 11 + ارسال نظر
امیر یکشنبه 22 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 08:22 ق.ظ http://shirkola.blogsky.com

سلام خانمی
خوبی
من اومدم و جواب کامنت هامو خوندم
مرسیییییییییییییییییییییییییییییییی

راستی
می شه یه خواهش بکنم؟

کد قالب نظرات وب خودت رو برام کپی کنی و برام بذاری اگه هم نمیشه تونظرات برام کپی کنی
به آی دی من یعنی shomalirika@yahoo.com ایمیل کنی
چون قالب نظرات وب شما پاسخ دادن داره
می خوام تو وبم استفاده کنم
البته اگه براتون مقدوره
مرسیییییی گلی خانوم

امیر شنبه 21 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 11:08 ق.ظ http://shirkola.blogsky.com

سلام
بالاخره ما یه خان دیدیم که کار آشپزی هم بلده و داره کار این فست فود ها رو آجر می کنه
حالا راستش رو بگو
آخر شب کسی مسموم نشد؟؟؟؟؟؟؟؟/

سلام. بله که بلدم. خوبشم بلدم. تازه کلی غصه خوردم که عجله ای شد و نتونستم اونی که تو ذهنمه رو تزئین کنم.

نه. برا چی مسموم بشن. فکر کردی من کم الکیم. کلی تافل آشپزی دارم........

علی دوشنبه 12 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 03:32 ب.ظ http://omidvar.blogsky.com

انگار مشکل حل شده. الان دیگه صفحه عوض نمی شه. راستش فقط اومده بودم عکس غذا رو ببینم. آخه امروز وقت نکردم ناهار بخورم.

سلام خوبم شما خوبی؟!
خدا رو شکر که مشکل رفع شد.

آخی ی ی ی ی ی ی ی جیگرم تیکه تیکه شد. نگو من طاقت شنیدنش و ندارم....

اگه دست من یود همه خوشه ها رو میدادم بهت!

صدف یکشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 10:31 ق.ظ http://sadaf-2668.blogsky.com

سلام مریم جان نمیدونی چقدر دلم برات تنگ شده بود از دست این امتحانا بعد از سه هفته درگیری آخرم این اساتید محترم انقدر سخت امتحان گرفتن که خستگی امتحان هنوز در نرفته غصه نمراتم را گرفتم برام دعا کن راستی ماجرای غذا درست کردنتو خوندم خوش به حالت حداقل آشپزی بلدی من که الحمدا... به جز درس خوندن و سپس گند زدن به برگه امتحانام هیچ کاری بلد نیستم . به داییت بگو اگه خیلی مرده باسه من یه کاری بکنه

سلام صدف جونم. خوبی گلم؟ کجایی کم پیدایی خانوممم؟ منم دلم برات تنکیده بود عزیزم.

غصه این امتحانا رو نخور گلم. خیلی ها با من و شما همدردند. شما هم بلدی عزیزم فقط یکم حوصله میخاد.

منم مجبور شدم یاد بگیرم.شما هم به وقتش انگیزش و پیدا میکنیا و یاد میگیری.

چشم ببینم واسه خودم چیکار میکنه ..........

محمد جواد شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 08:04 ب.ظ http://nojavan.xee.ir

با سلام


این اون سایتیه که گفتم اگه خواستی قالبت را عوض کنی اول اون نوشته های داخل ویرایش قالبت رو را در جایی مثل ورد کپی کن تا اگه دوباره خواستی قالب قبلیتو استفاده کنی بتونی
http://www.blogskin.ir/

با سلام.

ممنونم پسر دایی. وقت کنم حتما ازش استفاده میکنم

A @ M شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 09:13 ق.ظ http://delntangiiii

سلام ... خوبی؟
امام علی (ع) می فرماید: دنیا برای رسیدن به آخرت آفریده شد نه برای رسیدن به خود.

خدواند روح پدر بزرگتو ازاین کا شاد شه که میشه

سلام. ممنون شما خوبی؟

ممنونم. خدا همه ادما رو بیامرزه و ببخشه.......

دهکده رویا پنج‌شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 01:00 ب.ظ

سلام مریم جونم
مریم میگم من نمی تونم وبتو بخونم آخه نوشته هاش واسم ناخوانا میاد یعنی قاطی پاتیه چرا این جوریه؟

سلام عزیزم. نمیدونم . شاید بلوگ اسکای مشکل داره. خودت و ناراحت نکن عزیزم. دوباره بیا پیشم ایشالا که خوب میشه

سامی چهارشنبه 7 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 11:56 ب.ظ http://www.blueheartboy.blogfa.com

سلام آبجی مریم گل گلاب خوفی؟ به به میبینم که از هر انگشتت هنر میباره چه خوشکله!!! مرسی اومدی پیشم بازم از این کارا بکن

سلام. چطوری؟

اگه گفتی این کدوم انگشتم بوده؟!

قابل نداره بفرما............منم خوشحال شدم بازم از این کارا بکن

علی سه‌شنبه 6 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 02:50 ب.ظ

سلام. خوشحالم که امتحاناتت تموم شد. خیلی جالب می نویسی و آدم از خوندن لذت می بره.
راستی من چند بار امتحان کردم هر بار روی نظرات کلیک می کنی سریع وبلاگت می پره و یه آدرس دیگه جاش رو می گیره.

سلام. ممنونم منم خیلی خوشحالم که تموم شد و دوباره سه ماه شادی تو راهه!

ممنونم شما لطف داری. خوشحالم که خوشت اومده.

راست میگیا. منم امتحان کردم !!!!!!!!!!!!!!! یعنی چرا آیا؟!!!!
سعی میکنم درستش کنم امااگه نشد شما به بزرگواری خودتون ببخشید.

M*T سه‌شنبه 6 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 12:10 ب.ظ

ماشالا به مریم خانم گل خودم.از این کارام بلدی نم نمیدی؟؟؟
آخجون مریم یه درسام که میترسیدمو پاس شدم با خیال راحت امتحان فردامو حذف میکنم.هورااااااااااااا

سلام عزیزم. خوبی؟

بله که بلدم پس چی؟! به به. خوشحالم که بالاخره تصمیم نهایی و گرفتی و............. پولای باباتو...........(چشمک)

محمد جواد یکشنبه 4 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 10:42 ب.ظ http://nojavan.xee.ir

با سلام

خواهرم رو اینجوری می نویسن نه اینطور خاهرم

با سلام و احوالپرسی. خوبی پسر دایی؟

من اینجا خیلی راحت حرفام و میزنم خودمونی و راحت. مهم نفس کاره. خاهر یا خواهر نداره که.........

ممنون از آدرست. حالا چطوره؟ خوب شده؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد