دست نوشته های جلب مریم
دست نوشته های جلب مریم

دست نوشته های جلب مریم

غریبه اشنا....

امروز یکی به گوشیم زنگ زد. چون نا اشنا بود جواب ندادم. اس داد:سلام.دوست داشتم سال جدید و بهتون تبریک بگم.حالتون و بپرسم. حالت خوبه گلم؟!!! 

منم جواب دادم. سلام. سال نو شما هم مبارک. ببخشید بجا نیوردم شما؟ 

اس داد:غریبه اشنا. مهم اینه که من به یادتم. خوشحالم که حالت خوبه؟ 

اس دادم: ولی من که هنوز نگفتم حالم خوبه. از کجا فهمیدی؟ !!

اس داد:میتونم حس کنم. راستی درست تموم شد؟ شیرینی بده .

اس دادم:حالا که اینقدر حستون قوی پس حس کنید دارین شیرینی میخورید!(خوب گفتم)؟ 

بعدشم دیگه نه اون اس داد نه من.  

شمارش اشناست ولی چون گوشی قبلیم افتاد یه جای کثیف خیلی از شماره ها رو ندارم.بفهمم کدوم دوستامه چشماشو در میارم. 

نتیجه گیری غیر اخلاقی: 

دارم میترکم از فوضولی.خدایا اون و به راه راست هدایت کن!!!!

رسم زمونه..!!!

سلام به همگی. خوبین؟ 

 هر چی صبر  کردم یه اتفاقی بیفته که بیام براتون تعریف کنم هیچ اتفاقی نیفتاد.بس حوصلم سر رفته بود زنگیدم به خواهرم یه نی نی هه ای گفت سلام منم ذوقی شدم و گفتم سلام قربونت برم. خوبی خاله؟ اونم گفت اره و شروع کرد به حرف زدن. من تنها چیزی که از بین حرفاش فهمیدم این بود که رفتم مهد کودک. 

بعد دیدم جیغش در اومد و دوباره یه نی نی هه دیگه گفت سلام!!!! و بعد از اینکه اونم گفت که رفتم مهد کودک. نوبت به نینی سوم رسید!!!!!!!!!!!!!! 

وااااااااااااااااااا. والا تا جایی که من در جریان بودم خواهرم تا دیشب یکی بیشتر نداشت. پس اون دو تای دیگه کی اند؟!!!!!!!!!!!! 

 اونا دو قلوهای بچه خواهر شوهر خواهرم بودند. خلاصه اخرشم با جیغ و کتک کاری و گریه گوشی و محکم گذاشتند.

یکی نیست بگه اخه خواهر جونم این جیگیلت کم بود اون دوتا (ج ا ن و ر) رو هم اوردی. تازه اینا با هم دشمن خونی اند. دو قلو ها سر الهه دعواشون.خدا شانس بده . ما تا به این سن رسیدیم کسی ؟؟؟ چه برسه به دعواو...... عجب رسمی. رسم زمونه!!!!!!!!!!!!! 

راستی من امروز توسط بعضی اشرار (برو بچز فامیل)بیگانه اغفال شدم میخایم بریم سینما.....

خاطرات سفر...

سلام به همگی. امیدوارم سال خوبی داشته بوده باشین!  

تو مسافرت قرار شد یه شب تو اداره راه و ترابری رامهرمز بخابیم.اونجا یه سالن بزرگ داشت با 8 تا اتاق رو به روی هم.بعد از خوردن شام اقایون به دلیل خستگی خاموشی زدن که همه بخابن) و از اونجایی که خانومها جزء همه محسوب نمیشدن تا دو ساعت بعدترش هم در حال صحبت کردن بودن که ناگهان(...........)اومد تو اتاق.   

جالبیش به این بود که از این 10 نفر فقط 3 نفر فهمیدن که چی بوده.   بقیه به تبعیت(درست نوشتم؟) از اون 3 نفر میجیغیدیم تا بعدا سر فرصت بفهمیم واسه چی میجیغیم!!!! 

حالا تصور کنید: 

یه دونه اتاق و 10 تا دونه خانوم و یه دونه در خروجی!!! خلاصه به هر طریقی و با هر سر و وضعی؟؟؟  بود پریدیم تو سالن. بیچاره مردا.چشما همه گرمز! و قرد! که چی بوده ایا؟ چتونه شماها؟!!!  

موشه هم ول کن نبود. دنبال ما(مونثا)! شده بود مثل کارتون موش و خانوما!!! (کارتونش خیلی جدید) به ترتیب از یه اتاق به اتاق رو به رو.Yatta دوباره از اون اتاق به اتاق رو به رویی(10 نفر و یه موش) ما هم در حد توان میجیغیدیمممممممممممممممممممم.  

مردها هم که...........      کیف کردن خدایی.اون شب خوشحالی و قلبا احساس کردن ولی جرات نداشتن به روشون بیارند. 

بعد از اینکه ما و موش چند باری اتاقها رو دور زدیم و شادی اقایون کامل شد. بالاخره داییم کشتش.و اینجا بود که سکوت بر جو حاکم شد و ارامش به کانون گرم خانوادها برگشت.

نتیجه گیری مخوف: 

خونه ما موش داره عقرب و تمساح داره......!!!

من اومدمممم

سلام به همگی. من اومدمممممممممممممم.سال نو مبارک عزیزانشون 

 

   

ما یک هفته ای مسافرت تشریف داشتیم و امروز رسیدیم خونمون. خاطرات سفرو به زودی؟؟؟؟ مینویسم براتون. جاتون خالی خوش گذشت.