دست نوشته های جلب مریم
دست نوشته های جلب مریم

دست نوشته های جلب مریم

من و خوردن؟!!!!

چند شب پیش دایی هام و مامان بزرگم شام دعوت بودن خونه ما. اون شب همه تناردیه شدن و زورشون به من کوزت رسید. شاید اون شب به اندازه تمام عمرم اسمم و شنیدم!!!! 

باز خدا خیرش بده خالم یه چایی با سه تا خرما برام اورد گفت بخور جون بگیری نمیری(چقدر مهربون).با خالم نشستیم رو زمین تو اشپزخونه که جیگیل اومد دستش و گذاشت رو زانوی من.  

 

گفتم خاله چایی میخولی؟ گفت:آره.یه خرما گذاشت دهنش و با چایی بهش دادم.یکی دیگه از خرماها رو برداشتم خیر سرم بخولم. خالم اومد جابه جا شه پاش خورد به دستم افتاد زمین. 

 

تا اومدم خرمای سوم و بردارم دیدم الهه گذاشت تو دهنش. بقیه چایی رو هم بهش دادم تا خیال خودم و خودش راحت شه. 

این از چایی خوردن من و اما سر سفره شام: 

همه نشسته بودن منم به زور یه جایی واسه خودم پیدا کردم(محبوبیت عام)!!. 2 تا قاشق خوردم که مامان گفت:مریم یه کاسه ماست بیار.در ادامه 2 قاشق بعدی تلفن زنگ خورد و از اونجایی که من نزدیکترین فرد اشنا به تکنولوژی بودم پاسخگو شدم.  

2 قاشق دیگه که خوردم دختر دایی گرام با دوغ کارشون حل نمیشد از بنده طلب آب کردن.  

 

و در ادامه 2 قاشق بعدی الهه جان لطف کردن و منو محرم خودشون دونستن(خاله مریم جیش دارم). اوج تفکر + اینه که:الهه جان اونقدر علاقه شدید قلبی به خاله مریمش داره که دوست داره در تمام لحظات در کنارش باشم!!!  

نتیجه گیری:  

خوردن به من نیومده.

از غذا  خوردن که هیچی کلا از زندگی سیر شدم

اشاره به نقش پر رنگ من در زندگی داره

جنگ و صلح...

مسول شرکت زنگ زد بهم گفت:مریم جونم!!! دلمون برات تنگ شده!!! .امتحانات که تموم شد بیا شرکت

 منم که دیدم خرج بالا رفته خاستار افزایش حقوق شدم. هر چی فکر کردم  چطوری مطرح کنم که ضایع نباشه به این نتیجه رسیدم: 

اقای ......غیر مستقیم تکلیف حقوق من چی میشه؟!!!!! (دیگه غیر مستقیم تر از این)!!!!! 

خندش گرفت. گفتم من حساب کردم روزی 300 بلیط میشه تازه اگه به واحد برسم. یعنی در ماه میشه 10000. گفت جمعه هاشم حساب کردی؟!!! گفتم بله.

 

گفت میشه 9000. اون 1000 دیگه چیه؟ گفتم گردش کردم دیگه!!! 

گفت:باشه من حساب کتاب میکنم اخر هفته خبرت میکنم. بالاخره جنگ اول به از صلح اخر

 

دیروز اس داد فردا ساعت 7:30 بیا شرکت. هر چی دقت کردم هیچ عدد و رقمی تو اس نبود.  منم باز به یه راه غیر مستقیم فکر کردم  و اس دادم: 

 

اقای.. تکلیف جنگ و صلح چی شد ایا؟!!!   

 

خلاصه اینکه من از فردا دارم میرم شرکت. اگه نیومدم بهتون سر بزنم منو ببخشید.

کارورزی....

سلام. خوبین عزیزانشون؟    

خاله من(همسن خودمه)  همیشه تک میزنه در حد تیم ملی (اینقدر زنگ میخوره تا خود مخابرات بگه بابا برنمیداره ول کن دیگه).بخاطر همینم گوشی من همیشه رو ویبرست.  

 

یادمه یه روز از روزایی که میرفتم کارورزی نشسته بودم رو صندلی و داشتم مخشامو مینوشتم . که دیدم جیبم داره پاره میشه. گفتم خالمه بیخیال شدم. یه درصد احتمال دادم کسی دیگه ای باشه.حالا مگه این گوشی از تو جیب شلوار لی در میومد. 

 

در ورودی اتاق ریاست کنار صندلی ها بود. همون لحظه ای که من وایسادم گوشی و در بیارم جناب ریاست محترم کارخونه  هم از در وارد شدن. و گفتن:بفرمایئن راحت باشین.  

منم همون لحظه دستمو قلم کردم و از تو جیبم در آوردم و تا تونستم جلو خودمو گرفتم که نخندم...... 

 

راستی من از هفته دیگه باز میرم شرکت کبریت بفروشم.حوصلم سر رفت بس خونه نشستم!برم یه سری همه حساب کتابا رو قاطی کنم و بیام میدونم دلتون برام تنگ میشه!!! موندم با این وضعیت کاری قشنگ من چرا میگن بیا!!!!!!!!!!!! 

 

راستی عیدتونم مبارک. سال خوبی داشته باشین عزیزان

فایل سیاه...

سلام.چتولین؟(ت صمیمیت!!).امتحانا تموم شد به سلامتی؟ نگران نباشید ایشالا که میتمومه و همگی میپاسیم. 

 من که از وقتی آزادم کردن! اینقدر بیکارم.  نه درس بهم میسازه نه بیکاری.  

حالا اگه پسر بودیم ماشین و برمیداشتیم با برو بچ دنبال انواع تفریحات سالم و نا سالم!!!  

اما حالا فقط کارای خونه و آشپزی. آخه من چقدر خودمو برا آینده اماده کنم؟  

 

و اما باز هم منو جیگیل...... 

چند روزپیش از فرط بیکاری داشتم تو کامی ول میگشتم. یعنی یه ویروس پیدا کرده بودم دنبالش میکردمYatta اونم هی فرار میکرد!!! یه دفعه جیگیل  اومد تو اتاقم و بعد از گفت:خاله مریم فایل سیاه کجاست؟ !!!!!!!!!!!!!!!!بده میخام ببرمش.  

 

نتیجه گیری سیاه:

نخود سیاه از مد رفت فایل سیاه مد شده!!!      

شادی بعد امتحان.....

سلام. خوبین عزیزانشون!!!!!!!!!!!!!! .  

من مریم هستم یک مسافر. چند ساعته که پاکه پاکم!!!!!!!!و از شر امتحانا  راحت شدم .  

یکی از نمره هامو دیدم خلاب شده بود.دعا کنیدشادیم خلاب نشه.

 

محل جمع آوری دعاهای شما(فلش مستقیم رو به کج پایین)!! 

ای خواهران و برادرانی که خرتون از پل گذشته!!! بدعایید باشد که شاید (اوج جمله) دل مومنانی را شاد سازی فرمایئد!  

(شکل هیچ ربطی به موضوع نداره خودتون یجوری ربط بدین دیگه)!!!

واسه من پژوهش عملیاتی. واسه آقا  مرتضی آمار ۲ واسه آقا  رضا حبیبی فیزیک ۲ واسه آقا احسان (عزیزش)!!دعا نکنید چون اون بچه درس خون شدیدددددددددددددددددددددددد.......  !

کسی دیگه ای نبود؟!!!!!!  

گولیا معصوم!!!!! چشمای منو ببینید. چطور دلتون میاد دعا نکنید                         

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.