دست نوشته های جلب مریم
دست نوشته های جلب مریم

دست نوشته های جلب مریم

رسم زمونه..!!!

سلام به همگی. خوبین؟ 

 هر چی صبر  کردم یه اتفاقی بیفته که بیام براتون تعریف کنم هیچ اتفاقی نیفتاد.بس حوصلم سر رفته بود زنگیدم به خواهرم یه نی نی هه ای گفت سلام منم ذوقی شدم و گفتم سلام قربونت برم. خوبی خاله؟ اونم گفت اره و شروع کرد به حرف زدن. من تنها چیزی که از بین حرفاش فهمیدم این بود که رفتم مهد کودک. 

بعد دیدم جیغش در اومد و دوباره یه نی نی هه دیگه گفت سلام!!!! و بعد از اینکه اونم گفت که رفتم مهد کودک. نوبت به نینی سوم رسید!!!!!!!!!!!!!! 

وااااااااااااااااااا. والا تا جایی که من در جریان بودم خواهرم تا دیشب یکی بیشتر نداشت. پس اون دو تای دیگه کی اند؟!!!!!!!!!!!! 

 اونا دو قلوهای بچه خواهر شوهر خواهرم بودند. خلاصه اخرشم با جیغ و کتک کاری و گریه گوشی و محکم گذاشتند.

یکی نیست بگه اخه خواهر جونم این جیگیلت کم بود اون دوتا (ج ا ن و ر) رو هم اوردی. تازه اینا با هم دشمن خونی اند. دو قلو ها سر الهه دعواشون.خدا شانس بده . ما تا به این سن رسیدیم کسی ؟؟؟ چه برسه به دعواو...... عجب رسمی. رسم زمونه!!!!!!!!!!!!! 

راستی من امروز توسط بعضی اشرار (برو بچز فامیل)بیگانه اغفال شدم میخایم بریم سینما.....

پروژه های فشرده جیگیل خاله....

جیگیل خاله رو بردم دستشویی و اومدم بیرون. خواهرم گفت الهه کو؟ رفتم سراغش دیدم وقتی من دمپایی هامو در اوردم دنپایی ها سوار شدن رو هم و الان الهه روی دو تا پاهاش نشسته و داره سعی میکنه که مدلسازی کنه!!!     

 

نوبت به پروژه بعدی الهه جان رسید و خواست یه چیزی از رو میز اتاقم برداره که آیینه افتاد و شکست. دامادمون که اومد گفتم جیگیلتون لطف کردن آیئنه اتاقم و شکست. گفت فدای سرش. گفتم از این اشیای فدایی تو خونمون زیاد داشتیم ولی این یکی شوخی بردار نیست من بدون ایئنه نمیتونم.    

 

خلاصه تسلیم خواهر زن شد و گفت:باشه برو یکی بخر پولش و من میدم. خواهرم گفت:نعععع حالا این مریم میره یه ایئنه شمعدون میخره میگه پولش و بدین!!   

 

داشتیم میخندیدیم که جیگیل داد زد:ریختممممممممممممم. سریع خودمون و به محل حادثه رسوندیم. دامادمون گفت:چی شد؟ گفتم هیچی. یه اتفاق چسبناک افتاد. هر وقت رفتی آیئنه بخری سر راهت یه شیشه عسلم بگیر.10000تومن عسل و چسبوند رو قالی.  

من و خوردن؟!!!!

چند شب پیش دایی هام و مامان بزرگم شام دعوت بودن خونه ما. اون شب همه تناردیه شدن و زورشون به من کوزت رسید. شاید اون شب به اندازه تمام عمرم اسمم و شنیدم!!!! 

باز خدا خیرش بده خالم یه چایی با سه تا خرما برام اورد گفت بخور جون بگیری نمیری(چقدر مهربون).با خالم نشستیم رو زمین تو اشپزخونه که جیگیل اومد دستش و گذاشت رو زانوی من.  

 

گفتم خاله چایی میخولی؟ گفت:آره.یه خرما گذاشت دهنش و با چایی بهش دادم.یکی دیگه از خرماها رو برداشتم خیر سرم بخولم. خالم اومد جابه جا شه پاش خورد به دستم افتاد زمین. 

 

تا اومدم خرمای سوم و بردارم دیدم الهه گذاشت تو دهنش. بقیه چایی رو هم بهش دادم تا خیال خودم و خودش راحت شه. 

این از چایی خوردن من و اما سر سفره شام: 

همه نشسته بودن منم به زور یه جایی واسه خودم پیدا کردم(محبوبیت عام)!!. 2 تا قاشق خوردم که مامان گفت:مریم یه کاسه ماست بیار.در ادامه 2 قاشق بعدی تلفن زنگ خورد و از اونجایی که من نزدیکترین فرد اشنا به تکنولوژی بودم پاسخگو شدم.  

2 قاشق دیگه که خوردم دختر دایی گرام با دوغ کارشون حل نمیشد از بنده طلب آب کردن.  

 

و در ادامه 2 قاشق بعدی الهه جان لطف کردن و منو محرم خودشون دونستن(خاله مریم جیش دارم). اوج تفکر + اینه که:الهه جان اونقدر علاقه شدید قلبی به خاله مریمش داره که دوست داره در تمام لحظات در کنارش باشم!!!  

نتیجه گیری:  

خوردن به من نیومده.

از غذا  خوردن که هیچی کلا از زندگی سیر شدم

اشاره به نقش پر رنگ من در زندگی داره

فایل سیاه...

سلام.چتولین؟(ت صمیمیت!!).امتحانا تموم شد به سلامتی؟ نگران نباشید ایشالا که میتمومه و همگی میپاسیم. 

 من که از وقتی آزادم کردن! اینقدر بیکارم.  نه درس بهم میسازه نه بیکاری.  

حالا اگه پسر بودیم ماشین و برمیداشتیم با برو بچ دنبال انواع تفریحات سالم و نا سالم!!!  

اما حالا فقط کارای خونه و آشپزی. آخه من چقدر خودمو برا آینده اماده کنم؟  

 

و اما باز هم منو جیگیل...... 

چند روزپیش از فرط بیکاری داشتم تو کامی ول میگشتم. یعنی یه ویروس پیدا کرده بودم دنبالش میکردمYatta اونم هی فرار میکرد!!! یه دفعه جیگیل  اومد تو اتاقم و بعد از گفت:خاله مریم فایل سیاه کجاست؟ !!!!!!!!!!!!!!!!بده میخام ببرمش.  

 

نتیجه گیری سیاه:

نخود سیاه از مد رفت فایل سیاه مد شده!!!      

نماز من و الهه....

 دیروز داشتم نماز میخوندم. جیگیلی(بچه خواهرم)  هم یهو تصمیم گرفت نماز بخونه و اومد زیر چادر من. 

به طور میانگین هر ۱۰ ثانیه ۱۰ سانتی متر!!!  از یکطرف چادر من همراه با حرکت شدید گردنم به اینور یا اونور میومد پایین. Yatta

وقتی قنوت گرفتم. جیگیلی خاله که دید چادره یهو خیلی کوتاه شد براشgirl_impossible.gif محکم چادر و کشید و قنوتم افتاد پایین.اون بکش من بکش(اینجا بود که فهمیدم چرا قنوت مستحب)   

رفتم رکوع دیدم الهه یه مرحله از من جلوتره رفته سجده. حالا چطوری؟ جلو پای من از مشرق به مغرب و یه قسمتی از بدنش هم مونده بالا! girl_haha.gifامنم بخاطر اینکه صورتم با یه جاییش برخورد نکنه مجبور شدم یه رکوع چی برم!  

 تو رکوع فکر میکردم با وجود این مانع گرده رو به بالا و درخلاف جهت چطوری برم سجده؟ همین جا بود که تصمیم به تغییر قبله مسلمین گرفتم و قبلم و چندین درجه؟؟!!! به اونور؟؟ تغییر دادم.   

در رکعت آخر موقع تشهد رفت جلو تنظیم کرد و نشست رو پاهام.موقع سلام گفتنم دستام و به زور از زیرش کشیدم بیرون . اونم قش قش میخندید. فکر میکرد دارم قلقلیش میکنم!!

این الهه است در موقع تشهد!!! 

                                            نظر بدین نامردا.............

ناگهان چه زود دیر میشود....

اول از همه باید از ابراز همدردی شما دوستای گل و مهربونم  تشکر کنم.مرسی از اینکه بهم امیدواری و روحیه دادین. و دوم اینکه معذرت میخام از اینکه کامنتای شما رو بدون پاسخ گذاشتم. 

 و امــــــــــــــــــــــــــــــا: 

علی رغم تلاشهای شبانه روزی خواهرم در پی اقدام نفس گیر از پوشک برداشتن الهه بازم جیگیلی خاله به کار کثیف خودش ادامه میده!!!!!!! و از سه تا یکیش از دستش در میره!!!!! 

خواهرم داشت تعریف میکرد که الهه قبل از وقوع حادثه نمیگه جیش!!! بعد از اینکه کار انجام شد میگه جیش!!!!!!!!!! 

منم طبق معمول ابراز همدردی کردم و گفتم اینجاست که شاعر میگه ناگهان چه زود دیر میشود.فکر کنم شاعره هم یه جیگیل نامی تو خونشون داشته!!!!!!!!!!   

 madi in japon!!!  

خاله نوشت:فدات شم با این چشات٬دگمه!!!!!!!!!

بازم یه مدتی نیستم. نبود منو به حساب بیمعرفتی من نزارین٬ممنونم

فلشم کو.....؟؟؟

فلش یکی از دوستام پیشم بود. دیشب خاستم بزارمش تو کیفم که دیدم نیست. وااا خودم گذاشته بودم رو میز پس کو؟ حدس زدم کار الهه باشه. 

 فقط یه مشکلی: من چه جوری به بچه 2 ساله حالی کنم فلش چیه که بگه کجا گذاشته؟!!      

 

تازه هر چی هم که میپرسی میگه انداختم خی یابون. یا انداختم زی زی ی!!

همه خونه رو زیرو رو کردم.تو کمد لباسا٬تو کمد رختخوابا٬تو ماشین لباسشویی٬تو جانمازا٬تو گلدونا٬تو کمد مامان و بابا(مجبور بودم میفهمی)٬تو کپشا(کفشا)٬تو باندای کامپیوترو.... کم مونده بود برم باغچه رو هم زیرو رو کنم. 

و اما سحر:در اوج نا امیدی تو فکر دو دو تا چار تا بودمکه برم فلش بخرم. واسه اخرین بار خم شدم و زیر میز کامپیوتروپیداش کردم گه گفتی کجا بود؟   

اینجـــــــــــــــــــــــــــــــــــا: 

توضیحات: فلش توی جای فلاپی گذاشته. تو عکس یکم دقت کنین متوجه میشین.شدیییییییییییییییین آیا؟؟!!

هبیجه......

رفته بودیم خونه یکی از فامیلامون که اسم دخترش خدیجه بود. پرسیدیم خدیجه کجاست؟ گفتن: حمام. در همین لحظه یه علامت سوال گنده تو ذهن الهه ایجاد شد که خدیجه چیه؟ 

دقیقه ای یکبارالهه اسم همه رو صدا میکرد و میگفت: مامان٬خاله٬مامان جون٬باباجون٬ هبیجه کوش؟ 

 

بغلش کردم و بردمش پشت در حمام و گفتم: خاله٬خدیجه اینجاست میخای بری پیششش؟ الهه هم نه گذاشت نه برداشت. گفت:وووویییی هبیجه متسم(میترسم).و محکم منو بغل کرده بود. 

 

کلی بهش خندیدم. کاش میشد ذهن بچه ها رو خوند . کاش میدونستم چه تصوری از خدیجه داره که ترسناکم هست؟

تولدت مبارک عزیز خاله..

سلام به همگی. اگه گفتین چه خبره؟ تولده. حالا بگو تولد کی؟ تولد جیگر خاله. الهه جونم در کودتای ۲۸ مرداد ۲ ساله شد. فدات بشم نمکم با این زبون شیرینت عزیزم. ایشالا ۱۲۰ ساله شی نفسم.    

 

 

       

  

فرهنگ لغت الهه:

فرهنگ لغت الهه:  

 

  زیر زمین: زی زی نی  ـــــــــــــــــــ مقنعه: مقمقه ـــــــــــــــــــــــــــ    آقاجون:آجاقون 

   بغلم کن:ببلم کن ـــــــــــــــــــــــــ خرچنگ:خن چن ــــــــــــــــــــــــ    آبدوغ:آبغوغ 

   آلبالو:آبولو ـــــــــــــــــــــــــــــــ       عقب:عبق ــــــــــــــــــــــــــــــــــ    قرمز:گمزه  

 کشتمش:کشتشتش  ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ    زندایی:سندایی 

 

نمیدونم کی یادش داده به کلاغ میگه غلاغ!!!!!!!!!!!!!!  

تازه شعرم میخونه: میگه بابام بابام عدی داد.ققلی داد.

 

 اینقد جیگر شده٬الهی خاله فدات شه با این زبون شیرینت.تقریبا تمام کلمات و تکرار میکنه. و جمله ۳ کلمه ای هم میگه. الهه جونم ۲۸ مرداد دو ساله میشه. الهه جونم خیلی میخامت خاله. اگه وقت کردم یکی از عکساش و براتون میزارم.