دست نوشته های جلب مریم
دست نوشته های جلب مریم

دست نوشته های جلب مریم

سبز شدن زحمات من........

بعد از یک هفته کاری بالاخره امروز وقت کردم  چادرم و بشورم!!!  شبها وقتی میام از بس خستم بیهوش میفتم کنار بخاری(آتشکده عشق)!!  

 

واسه عملی کردن این تصمیم خیلی ریاضت کشیدم و با خودم مشاوره کردم! اما بیشتر از اون خجالت کشیدم که با این چادر برم بیرون.   

چادرم و شستم انداختم رو بند. جاتون خالی مامانی امروز آش پخیده بود( رفتیم تو حیاط خوردیم.هوا افتابی بود). سر سفره خواهرم به مامانم گفت:مامانم یه چی میگم ناراحت نشو اما بچم صورتش و با چادرت تمیز کرده. 

 

من و میگی  یه لحظه دیگه چشمام جایی و نمیدید.(خون جلو چشمام و گرفته بود). الهه جون . لطف کرده بود قسمتی ازحمات من و سبز کرده بود. 

نتیجه گیری توهمی: 

ایشالا خواهرم چادرم و میشوره