دست نوشته های جلب مریم
دست نوشته های جلب مریم

دست نوشته های جلب مریم

نینی تو نینی

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

جوک با مزه!!

داشتم دنبال ی پیام خوشگل میگشتم که یهو چشمم افتاد به این پیام: 

 

ـــــــــــ یکی از فاتزیام اینه که تو عروسی اقوام داد بزنم: دوماد چقد انتره. عروس از اون بدتره!!!  

ـــــــــــ سازمان جهانی بهداشت اعلام کرد از هر 10 نفر 4 نفر از بیماری اسهال رنج میبرند. غضنفر: یعنی اون 6 نفر دیگه از اسهال لذت میبرند!!!! 

ــــــــــ مشکل دخترهای ایرانی: 

پدر: رفتی خونه شوهر هر غلطی خاستی بکن 

شوهر: فکر کردی اینجا خونه بابات هر غلطی خاستی بکنی

 ـــــــــ تـوی آسانسور واساده بودم یه دختری هم سوار شداول ساکت بود بعد گفت:چطوری؟گفتم: الحمدلله ....یه نگاهی به من کردو هندزفری شو جابجا کرد!معلوم شد داره با تلفن حرف می زنه!هیچی دیگه منم تسبیحم رو از تو جیبم درآوردم ادامه دادم:الحمدلله الحمدلله الحمدلله الحمدلله الحمدل

 با مزه بود سر صبح خیلی خندیدم. اینم آدرسش

سایتی مخصوص خانومها

سلام. خوبین؟ 

امشب و فردا شب ما عروسی دعوتیم. صبح اومدم تو نت دنبال مدل مو و آرایش میگشتم که یهو چشمم افتاد به این سایت و تا الان تو این سایت دارم میگردم. خیلی سایت خوبیه. 

 

به خانومها پیشنهاد میکنم اگه مدل مو شیک و جدید میخاین به این سایت حتما برید. من که کلی ذوقققققققققققققققققق کردم. شما رو نمیدونم. 

اینم آدرس سایتش

رفتن یا نرفتن؟!!!

نمیدونم چرا وقتی هوا یکمی ابری میشه دلم هوس آش رشته داغ میکنه. اما تنهایی که مزه نمیکنه. کار سعید شیفتی شده. هفته ای دو شب شبها نیست. هم میترسم هم نمیخام به روش بیارم که سر کار حواسش به من نباشه.  

 دیروز برای پوست صورتم رفتم دکتر. گفت باید کک و مک ها رو برداری. برای یکسری جوشها هم گفت باید لیزر کنی. نمیدونم برم یا نرم؟ خیلی معلوم نیست ولی دوست دارم پوست صورتم یکدست بشه. گفت صد در صد نیست ولی حدود 80 درصد کمرنگ میشه.به نظرتون برم یا بدتر میشه؟

 

 اینم عکس مرغ عشقمون و عکس قفس که سعید جان درستش کرده و اینم عکس فنچ چیامون . دو تا بچه فنچ و یه بچه مرغ عشق هم داریم که سه روز بدنیا اومدن و هر وقت بقیشون بدنیا اومدن و بال و پر درآوردن و تونستن بیاند بیرون عکسشون و میزارم. 

 

راستی طرز تهیه شیرینی های پست قبلی هم اینجا است.

عیدتون مبارک

علی معنای دریا در کویر است.  

نفوذش در عدالت بی نظیر است. 

ز هر کاروان این را شنیدم  

مسیر عشق قربان تا غدیر است

عیدتون مبارک  

 

 

 

  

 

 

بفرمایین شیرینی خوشمزه.خیلی عجله ای و با امکانات کم درست کردم. ولی مزه اش فوق العادست. جاتون خالی... 

از هر دری سخن..!!!

این روزا خیلی افکار منفی میاد سراغم. دیگه دارم کلافه میشم. افکار منفی که نه ی جور ترس. ترس از دست دادن عزیزان. خدا نکنه.... نمیدونی چقدر این حس برام عذاب آور. دیونم میکنه. 

خبر خاصی نیست جز اینکه دیشب خونه مادر شوهر دعوت بودیم. امروزم روزه ام. تصمیم دارم روزه قرضی هامو بگیرم. امشبم سعید ساعت 8 میاد. صبح ساعت 6 کجا و 8 شب کجا. دلتنگت میشم سعیدم. دلم واسه چشمای قهوه ایت تنگ میشه عزیزم. 

 

الانم اومدم اتاق بالا دارم لباس زمستونیا و تابستونیا رو از هم جدا میکنم. سرگرم باشم شاید کمتر فکرم سراغ افکار منفی بره. خونه ما که حسابی سرد شده. الانم کاپشن سعید و پوشیدم. شبها خیلی سرد شده. باید امشب به سعید بگم کف خوابا رو روشن کنه. خیلی حس خوبی تو زمستون وقتی میخابی تشک و بالشت گرم باشه.  

 

دیگه خبر اینکه فنچ چیامون  که من خیلییییییییییییییییییییی دوستشون دارم 4 تا تخم گذاشتن و مرغ عشقامونم 5 تا تخم گذاشتن. شاید اندازه تخم های فنچ به اندازه ناخن انگشت کوچیکه هم نباشه. خیلی دلم میخاد ببینم چطوری تو این تخم به این کوچیکی فنچ جا شده. کاش بدنیا بیان. 

اگه تونستم عکس قفسمون و که سعید با سلیقه خودش درستش کرده میزارم.خیلی خوشگل. 

و دیگه اینکه واسه خواهرم خیلی دعا کنید.دعا کنید همه چی ختم به خیر بشه. چهار شنبه هم قرار ی خبر مهم کاری به سعید بدند. امیدوارم این مسئله هم اونجوری بشه که سعید میخاد. ذهنم خیلی درگیر. دلم میخاد از این مسائل فاصله بگیرم و از بالا به قضایا نگاه کنم تا بتونم  تصمیم درست بگیرم.

سوالای الهه خاله....

سوال جدید الهه خاله:

الهه: خاله چرا بچه ها که بدنیا میاند لباس ندارن؟ مگه سردشون نیست؟

خاله ای که من باشم:

به الهه گفتیم بچه رو از بیمارستان میارند. ترجیح دادیم براش شفاف سازی نکنیم. بچه که بود میگفتیم فلانی ی نینی تو شکمش. میگفت بچه اش و قورت داده؟ پاشو بریم منو قورت نده!!!

بلوز خوشگل من!!!

امروز برای تعویض روحیه ام رفتم بازار. صبحش سعید ازم پرسید میخای چیزی بخری؟ منم گفتم: نه. با خاله میخام برم. اون خرید داره. من چیزی لازم ندارم.

هر وقت میگم چیزی لازم ندارم سعید بیشتر نگران میشه. رفتیم ی مغازه که لباس فروشی که جدید باز شده بود. ساپورت داشت 60 هزار تومن. میگفت تهران 300 هزار تومن. ولی نمی اززید. رفتیم مغازه کناریش لباس های مجلسی شیک داشت.

یهو چشمم افتاد به ی بافت زمستونی خیلی خوشگل. دیگه هیچی نه میشنیدم نه میفهمیدم. خلاصه قیمتش یکم بیشتر از یکم گرووووووووووووووووون بود. ولی چشمم گرفته بود. به نظرم هم جنسش عالی بود هم خانومه میگفت کار ترکاست!!!!(ترکیه).

و این شد که زنگ زدم به شوهری. و کلی براش توضیح دادم که خیلی خوشگل. چشمم گرفته. بخرمش. سعید گفت: جنسش چطوره؟ گفتم من کار ی به جنسش ندارم. بخرم دیگه؟ تو رو خدا. نه نگو دیگه سعید. ی بله بگو من ذوق کنم. سعیدم دستش بند بود. واسه اینکه من کمتر حرف بزنم گفت باشه بخرش. 

منو میگی ذوققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققق رو ابرا ترکیه بودم!!!!!

حجم عکساش یکم بالاست. میزارم تو ادامه مطلب

عکسش خیلی معلوم نیست. خودش خیلی خوشگل. سنگ دوزیش توی شب خیلی خوشگله. 

به نظرتون چقدر می ارزه؟

ادامه مطلب ...

حوصله ندارم!!!

اینقده حال ندارمممممممممممممممممممممم. دیشب سرم میدردید. سعی کردم قرص نخورم. رفتیم مهمونی و برگشتیم. سرم و بستم و خابیدم. صبح از سر درد چشمام باز نمیشد. 

مجبور شدم ژلوفن و بخورم. سر دردا کلافم میکنن. هفته ای یکبار دو بار سر درد دارم. سینوسام عفونت کردن. الانم زمستون و ما هم با موتور. دیشب یخ کردم تا رسیدیم خونمون. 

امروز جمعست. سعید رفته سر کار. صبح خیلی دلم گرفت. اومد کنارم رو تخت نشست گفت سرت بهتر شد؟ گفتم: نه. گفت چیکار کنم برات؟ گفتم امروز نرو سر کار. بمون پیشم. دلم میخاست الکی گریه کنم.

صبح سعیدم رفت برام نون تازه با آش سبزی خرید ولی چه فایده تنهایی که نمیچسبه بهم. کاش بودی سعیدgirl_cray2.gif girl_cray2.gif.  

دلم برات تنگ شده نفسم

 همه هفته به امید اخر هفته ام که ی نهار و صبحونه دلچسب بخورم. وقتی نیستی دلم میگیره بخدا   

باید برم خونه مامانم. برم آماده شم بابای مهربونم بیاد دنبالممممممم. شاید برم بیرون حال و هوام عوض شه.

خاطرات عروسی ای!!!

آقا این هفته خیلی جو عروسی اینانه است!!! منم دلم عروسی میخاااااااااااااااااااااااااد. آخر این هفته عروسی محبوبه جان. ایشالا که خوشبخت بشی عزیزم.به پای هم پیر بشین گلم. ایشالا نوبت صدف جان. البته بعید میدونم صدف  بتونه از این درس و مخشا جون سالم به در ببره..... 

 و اما خاطره شب عروسیمون: 

یک هفته قبل عروسیمون داشتیم مثل عقدیا تو خیابون زیک زاک میرفتیم که رسیدیم به چراغ قرمز. مثل الان نبود که از گوشه سرعت گیر به حالت ضبدر با سرعت خیلی؟؟؟ رد میشیم. خلاصه یهو چشممون افتاد به ی ماشینی که پشت شیشش نوشته بود 

ظرفیت دو نفر. خودمو خودت... 

 

کلی ذوقققققققققققققققققققققققققق کردیم و سعید رفت سفارش برچسبشو داد و ما هم شب عروسیمون زدیم پشت شیشه ماشین. خیلی ذوق کردم وقتی واسه سورپرایز کردنم نوشته رو نشونم داد چنان جیغی زدم و محکم بغلش کردم یادش بخیررررررررررررررررررررررررررررررررررر 

 

عاشقتم بهترین من. دوست داررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررم(جیغ). عقدمون بهترین دوران زندگیم بود. سراسر شادی و انرژی و خاطره بود. الانم خوبه. کلا خدا رو شکر میکنم بخاطر داشتن مردی همچون تو. فدات شم. دلم برات تنگ شده مرد من.