دست نوشته های جلب مریم
دست نوشته های جلب مریم

دست نوشته های جلب مریم

کارورزی....

سلام. خوبین عزیزانشون؟    

خاله من(همسن خودمه)  همیشه تک میزنه در حد تیم ملی (اینقدر زنگ میخوره تا خود مخابرات بگه بابا برنمیداره ول کن دیگه).بخاطر همینم گوشی من همیشه رو ویبرست.  

 

یادمه یه روز از روزایی که میرفتم کارورزی نشسته بودم رو صندلی و داشتم مخشامو مینوشتم . که دیدم جیبم داره پاره میشه. گفتم خالمه بیخیال شدم. یه درصد احتمال دادم کسی دیگه ای باشه.حالا مگه این گوشی از تو جیب شلوار لی در میومد. 

 

در ورودی اتاق ریاست کنار صندلی ها بود. همون لحظه ای که من وایسادم گوشی و در بیارم جناب ریاست محترم کارخونه  هم از در وارد شدن. و گفتن:بفرمایئن راحت باشین.  

منم همون لحظه دستمو قلم کردم و از تو جیبم در آوردم و تا تونستم جلو خودمو گرفتم که نخندم...... 

 

راستی من از هفته دیگه باز میرم شرکت کبریت بفروشم.حوصلم سر رفت بس خونه نشستم!برم یه سری همه حساب کتابا رو قاطی کنم و بیام میدونم دلتون برام تنگ میشه!!! موندم با این وضعیت کاری قشنگ من چرا میگن بیا!!!!!!!!!!!! 

 

راستی عیدتونم مبارک. سال خوبی داشته باشین عزیزان

نظرات 11 + ارسال نظر
بوف بینا شنبه 16 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:08 ب.ظ

الهیییییی
نازی
حالا قرمز نشو
تو هر چی دوست داری لیست کن به من بگو تا برات بخرم
شکلات چی دوست داری؟

سلام. خوبیییییییییییییییییییییییییییی؟

من شکلات دوست دارم. شما چی دارین؟ من همشو میخام

منا چهارشنبه 13 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 08:42 ب.ظ http://faryadibisedaa.blogfa.com

سلااام مریم چطوری؟ یه وقت خدایی نکرده نیای به من سر بزنیا ااااااا

مریم خیلی دلم میخواد بدونم سر چه کاری میری

سلام عزیزممممممممممممممممممم. خوبی؟

شرمنده گلم. باور کن گرفتارم. تو ببخش گلم.

کبریت فروشی دیگه

پ.ت چهارشنبه 13 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:33 ق.ظ http://www.zehneman.blogfa.com

سین لام الف میم
بامزه بود.!
خب عسیسم شلواری جین نپوش.!!!
مگه مجبورت کردن؟

سلام. خوبیییییییییییییییییییییییییییییی؟
مرسی.شلوار پرچه ای زود کثیف میشه.خوشم نمیاد
اله. مجبورم.

بوف بینا چهارشنبه 13 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:32 ق.ظ

الهیییییییییییییییییییییییی
باشه
قبول
ناراحت نشو
پاشو بیا
هر چی شکلات داریم مال تو
خوبه؟

سلام خوبییییییییییییییییییییییییی؟
مرسییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
آخجون شوکولللللللللللللللللللللللللللللللللل

اله همین خوبه. مرسی عزیزمممم

صدف سه‌شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:19 ب.ظ

دیدی دیگه دارم زودبه زود بهت سر میزنم امتحانا بد نبود فقط پژوهش عملیاتی رو کمی تا قسمتی ابری همراه با ریزش باران دادم دعا کن بپاسمش. آخه پیش نیاز ۱۲واحد ترم دیگمه

سلام صدف جونم. خوبی عزیزم؟

مرسی گلممممممممممممممم. منم مشکل ژژوهش عملیاتی دارم. میترسم بیفتم.

ایشالا که ژاس میشی عزیزمممم

صدف سه‌شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:08 ق.ظ

بازم سلام امروز که به وبم سر زدم دیدم برام ۱۶ آبان نظر گذاشته بودی و من الآن دیدم حسابی شرمنده شدم ولی از اینکه هنوز رفقای قدیمی به یادم هستن خیلی خوشحال شدم قربونت صدف

بازم سلام عزیزم.

اره یادمه خیلی وقت پیش بود. دشمنت شرمنده.

منم الان همین حس و دارم. خوشحالم که به یادمی گلم

صدف سه‌شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:58 ق.ظ http://sadaf-2668.blogsky.com

سلام به مریم دوست داشتنی خودم نمیدونی چقدر دلم برات تنگ شده بود. این ترم ۱۹ واحد خیلی سنگین برداشته بودم حسابی مشغول درس خوندن وپروژه انجام دادن بودم.بالاخره دیروز امتحانام تموم شد و من وقت کردم باخیال راحت یه سری به دوستان بزنم.

سلام عزیزمممممممممممممممممم. خوبی؟

منم دلتنگت بودم. کجایی دخمر. ستاره سهیل شدی. بابا اینقدر درس نخون. در حد پاس کافی.

خدا رو شکر. امتحانا چطور بودن؟ خوب که دادی ایشالا؟

مرسی عزیزم. خیلی خوشحال شدم اومدی.

صدف سه‌شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:11 ق.ظ

سلام به مریم عزیز و دوست داشتنی نمیدونی چقدر دلم برات تنگ شده بود . این ترم ۱۹ واحد خیلی خیلی سنگین و سخت برداشته بودم حسابی مشغول درس خوندن و پروژه انجام دادن بودم. بالاخره دیروز امتحاناتم تموم شد و وقت کردم باخیال راحت یه سر به دوستان بزنم. شاید باورت نشه اسم وبلاگمو هم به سختی یادم اومد وقتی رفتم دیدم برام ۱۶ آبان پیام گذاشته بودی و من تا الآن وقت نکرده بودم سر بزنم حسابی شرمنده شدم. هنوز نوشته هات پرشور و پرنشاطه . امیدوارم همیشه مثل آپ گذاشتنت شاداب باشی.

دشمنت شرمنده گلم. مهم اینه که بالاخره اومدی و خوشحالم کردی.

مرسی که فراموشم نکردی.

مرسی. لطف داری گلم. شما هم همینطور.
باز نری ۵ ماه دیگه بیایا. دله دیگه تنگ میشه برات

بوف بینا دوشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:21 ب.ظ http://bufebina.blogfa.com

قربون دستت
نمیخواد بیای
خودم هم می خوابم و هم ناهار میخورم
نیازی به زحمت شما نیست!
میخوای بیای کار کنی یا شکلات بخوری!
به فکر ما هم باش
ممنون!

قضیه این شرکت رفتن و کبریت و اینا چیه دیگه؟!
کدوم عید رو تبریک گفتی؟
حالت خوبه؟؟؟

سلام. چطورییییییییییییییییییییی؟
آزادیت مبارک. رسیدن به خیر.
چلا نیام؟ من به این مهربونییییییییییییییییییی.خوبی بهت نمیاد!!

در کنار کار تغذیه لازم دیگه. یعنی تو خودت این همه شوکول با جلدای!! متفاوت میبینی دلت نمیخاد بخولیشون

دیگه بیشتر از این به فکرت باشم. عجب!!!!!!

من کلا در فواصل بین ترم میرم توی یه شرکتی. یعنی اونا اصرار دارند من برم. واسه اینکه بعضی از همشهریهای نامرد خودم نفهمن کجا میرم میگم میرم کبریت فروشی. خوبه دیگه؟ کار کاره.....

عید نوروز و دیگه. اگه از شنبه برم شرکت. شبها دور از جونم مثل مرده میفتم اصلا جون ندارم بیام سر کامی.

قربونت خوبم. از مرحمتهای شما...

احسان دوشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 06:37 ب.ظ http://ehsan12.blogsky.com

اگه گفتی تو هر قوطی کبریت چند تا کبریت هست؟
اگخ گفتی تو کارخونه کبریت سازی کی مسئول شمردن کبریت های توی هر قوطیه؟

نمیدونم. چه سوالایی میپرسی. چه انتظارایی از من داری

اونم نمیدونم. سوالایی تضعیف روحیه میپرسی؟
من فقط مسول فروش کبریتم

احسان دوشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 06:36 ب.ظ http://ehsan12.blogsky.com

اون قسمت آقای رئیسش خیلی باحال بود

سلام.خوبیییییییییییییییییی؟
مرسی. اصل ماجرا همون بود دیگه. من بیخبر از همه جا از جام بلند شدم و اونم همون لحظه سر رسید. البته اگه دیده بودمش به احترامش پامیشدم اما ندیدمش.

خوشحالم که خوشت اومده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد