دست نوشته های جلب مریم
دست نوشته های جلب مریم

دست نوشته های جلب مریم

خوشحالی کاذب....

بعد از گذشت ۴ روز بالاخره دایی و زندایی اومدن الهه رو بردن خونشون. الهی خیر ببینند.باورتون نمیشه چقدر خوشحالم.  مغزم از سر و صدا خالی شد.

 احساس میکنم زندگی دوباره جریان یافت.

نظرات 2 + ارسال نظر
mosafery az door dast چهارشنبه 14 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 02:37 ب.ظ

khooda roo shookr
behtare be darsat beresi
vase bache dary zoode vasat
hahahha

سلام عزیزم. خوبی؟

چه عجب یادی از ما کردی. خیلی خوشحال شدم اومدی.

بابا تو که میدونی علاقه من به درس در چه حده ژس دیگه فحش نده.

خودت یوها ها ها

نازنین پسر سه‌شنبه 13 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 08:13 ب.ظ

سلام گرامی

خلاصی مبارکه ان شا الله ...

ممنون که به وبلاگم سر می زنید ....

در مورد نظرتون بگم که من کلیت ندادم ... گفتم ان شا الله واسه کسی این اتفاق نیوفته ...

در پناه حق ... خوب و شاد باشید

سلام گرامی. خوبی شما؟

ممنون. اما این خلاصی فقط چند ساعت بود و هنوز ۴ روزه دیگه باقی مونده.

خاهش میکنم. وظیفمونه گرامی.

باشه خوب چرا عصبانی میشی همون که شما میگین گرامی.

سلامت باشین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد